چهارشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۹

نفرین Curse

خدای من هفته پیش وبلاگی را دیدم با نام با مسمای پیپ خستهکه مال یک از خود متشکر مرفه بیدرد بود که اعتقاد داشت که خدا نیست- نعوذ بالله -و ادعا می کرد که مدارس علوی و مذهبی درس خوانده است . محصول مزرعه مدارس مذهبی کافر شدن است ایااااااااااااااااااااااااااا خدا لعنتش کنه این کافر شکم سیر من موندم که چرا خداوند به این کافرا که حتی در وبلاگشون هم دست از تبلیغ کفر برنمی دارند توجه می کنه و روزی میده.....حکمتش را فقط خدا می دونه و بس.
 یکی نیست به خودم بگه که
ميدونم دلت پره از دست خدا شاكي اما نبايدنا اميد بشي!
خدا به بنده هايي توجه ميكنه كه توي هر شرايطي بازم دست ازش نكشن و اميدوار باشن!
خدا هميشه نزديك ماست و بالاخره كمكمون ميكنه..
ايشالله.
اینروزها روحیه خوبی ندارم خدایا یعنی نفرین پشت سرمه..... توبه کردم استغفرالله ربی و اتوب و علیه . یا من با تغییر بیگانه ام یا اینکه تغییر نکردنم و تا این سن و سال بدون هیچ تغییری ماندن و حرف افراد کوته فکر را تحمل کردن و مجبور به دروغ گفتن شدن..... به نفرین شدن کسی یا کسانی مربوطه . زندگی بی تغییر با پدری مریض که هی مثل بیماران روانی انگشتش را تکان می ده .....بیچاره مادرم که با این دیوونه اینهمه سال زندگی کرد..... زندگی بی تغییر با برادران خیالاتی مفت خور که خانه نشین شده اند چه لطفی داره .............جز طعنه و تمسخر ادم نما هایی که بویی از انسانیت نبردند .مامان و سهیلا به نفعتان شد از این دنیا رفتید و این روزهای ننگ اور و تاسف اور را ندیدید /همیشه دوست داشتم که ادمهای ملعون همسایه و افرادی که بد خواه ما بودند چه فامیل بدخواه و بدبختی مثل خاله ام که در تبریزه یا همسایه های کثیف با دخترشون می مردند و شما مامان و خواهرم زنده می موندین خدا شما را گلچین کرد می خواست چیکار یک ملعون عوضی را ببره پیش خودش هرچند از بعضی از حرفهای مامان بشدت دلشکسته و دلگیرم اما بالاخره بودنش بهتر از نبودنش بود
خالی کردن سینه در اینجا شاید کار درستی نباشه اما دیگه اب از سر من گذشته چه یه وجب چه چهارده وجب

p.s بفرمای که مرد شایسته چون باشد..... گفت انکه از خدای تعالی بترسد و به غیر او امید ندارد


دلم گل سرخ می خواد تقدیمی به خودم و هرکی می پسندد